توضیحات محصول
کتاب بینوایان نوشتهی «ویکتور هوگو» و یکی از برترین رمان های نوشته شده در جهان است. این کتاب اولین بار در سال ۱۸۶۲ منتشر شد و یکی از بزرگترین رمانهای قرن ۱۹ به حساب می آید. «ویکتور هوگو»، رمان نویس شهیر فرانسه با خلق «رمان بینوایان» کوشیده است تا لابه لای داستان به بیان تاریخ معاصر کشورش بپردازد.
درباره کتاب بینوایان
بینوایان تصویر واقعی از چهره مردم فرانسه در قرن نوزدهم است. چهرهی چند قهرمان در بینوایان برجسته تر ترسیم شده است از آن جمله ژان والژان. او مرد میانسال خسته روانی است با نیم تنهای کهنه و شلواری وصله دار که پس از تمام شدن ایام محکومیت، جایی برای رفتن ندارد و کسی پناهش نمی دهد، حتی در لحظهای حاظر می شود دوباره به زندان برگردد ولی راهش نمیدهند، در اوج درماندگی و سیه روزی به خانهی اسقفی پناه میبرد، اسقف با خوش رویی و مهربانی از او پذیرایی میکند، ولی این مهمان ناخوانده، نیمه ی شب ظروف نقره اسقف را به سرقت میبرد.اما ساعتی بعد به دست زاندارم اسیر میشود. ولی بزرگواری اسقف مسیر زندگی ژان والژان را تغییر می دهد. ژان والژان در بیست وپنج سالگی اسیر پنجههای ستمگری شده است. او که روستایی پاکدلی بوده به سبب سرقت یک قرص نان برای سیر کردن کودک گرسنهی خواهرش این همه زندان تحمل کرده است، در نتیجه، مهربانی و عاطفه برایش امر فراموش شدهای است؛ سرانجام نیک منشی یک مرد روحانی، درهای نیک بینی و خیراندیشی را به روی او باز میکند و یکی از بزرگان روزگارش میشود که باید تفصیلش را در متن کتاب خواند. اخلاق، فضیلت، پستی، ستم، رویدادهای تاریخی؛ با ژرفاندیشی بررسی میشود و تناردیه، فانتین، ماریوس و دیگر قهرمانان کتاب با نظم ویژهای در برابر هم قرار میگیرند و اثر جاودانه ای می آفرینند. اگرچه بینوایان از عشقهای خیالانگیز سرشار است، اما جلوه واقع بینانهی زندگی مردم معاصر ویکتور هوگو در آن، کاملا دیده میشود .
در سال ۱۸۱۵ میلادی، آقای شارل میری یل، پیرمرد هفتاد و پنج ساله ای بود که از سال ۱۸۰۶، اسقف دین یه شده بود. با این حال به نظر نمی رسید بیش از شصت سال داشته باشد. قدش زیاد بلند نبود، اما کمی چاق بود. برای همین زیاد پیاده روی می کرد تا چاق تر نشود. محکم قدم بر می داشت و کمی هم خمیده بود. با شروع انقلاب در فرانسه، به ایتالیا مهاجرت کرد. همسرش سال ها به بیماری ریه مبتلا بود و در اثر همین بیماری هم درگذشت. آن ها فرزندی نداشتند و در سال ۱۸۰۴، میری بل کشیشی کاملا گوشه گیر شده بود.
هم زمان با ایام تاج گذاری ناپلئون، میری یل برای کار کوچکی در ارتباط با مقام روحانیتش به پاریس و بعد به نمایندگی از طرف منطقه ی خودش به دیدار کاردینال فش رفت. روزی که امپراتور به دیدن عمویش فش رفته بود، با این روحانی رو به رو شد که در اتاق انتظار نشسته بود. بعد وقتی متوجه شد که این کشیش با کنجکاوی خاصی او را نگاه می کند، برگشت و با بی حوصلگی پرسید: «این مرد کیست که بر بر مرا نگاه می کند؟» میری یل گفت: «جناب، شما یک مرد را می بینید، اما من یک مرد بزرگ را و هر کدام ممکن است چیزی بیاموزیم.» آن روز عصر ناپلئون نام کشیش را از کاردینال فش پرسید و مدتی بعد، وقتی میری یل فهمید که به مقام اسقفی دین به منصوب شده است، شگفت زده شد. میری یل با خواهرش باپتیستین و خدمتکارشان ماگلوار، به دین یه آمد. باپتیستین ده سال از اسقف میری یل کوچک تر بود. پیرزنی قد بلند، لاغر و رنگ پریده که هرگز ازدواج نکرده بود، اما زن بسیار محترم و معتقدی بود. خانم ماگلوار هم پیرزنی کوتوله، چاق و سفید بود و تنگی نفس داشت و همیشه نفس نفس می زد. میری یل به محض ورود به دین یه، در کاخ اسقفی جای گرفت و اولین بار هم شهردار و فرماندار به دیدنش آمدند. کاخ اسقفی به بیمارستان چسبیده بود. این کاخ باشکوه همه چیز داشت: اتاق های مخصوص اسقف، تالارهای پذیرایی، اتاق های خواب، تالار تشریفات بزرگ و باغی با انبوهی از درختان زیبا. اما بیمارستان، ساختمانی تو سری خورده و باریک بود و باغ کوچکی داشت. سه روز بعد از ورود اسقف به دین یه، او به بیمارستان رفت و بعد از این که همه جا را دید، از مدیر بیمارستان پرسید: «الان چند بیمار در بیمارستان دارید؟» – بیست و شش بیمار عالی جناب! تخت ها را کیپ هم گذاشته ایم. – بله متوجه شدم.
– اتاق ها هم کوچک است و هوا در آن ها راحت عوض نمی شود عالی جناب. باغ هم برای بیمارانی که دوران نقاهت شان را می گذرانند، کوچک است. امسال حتی چند بیمار واگیردار مبتلا به تیفوس داشتیم. گاهی وقت ها هم صد تا مریض داریم و نمی دانیم اصلا چه کار کنیم.
اسقف لحظه ای سکوت کرد، ولی بعد ناگهان رو به مدیر بیمارستان کرد و گفت: «گوش کنید آقای مدیر! ظاهرا اشتباهی رخ داده است. شما بیست و شش نفر را در پنج، شش اتاق کوچک جا داده اید ولی ما که سه نفریم، به اندازه ی شصت نفر جا داریم و این اشتباه است. شما قصر مرا بردارید و من بیمارستان شما را!» و روز بعد، بیست و شش مریض در قصر اسقف جا گرفتند و اسقف هم به بیمارستان نقل مکان کرد.
اسقف میری پل از مال دنیا چیزی نداشت، چون خانواده اش موقع انقلاب ورشکست شده بود اما از دولت ۱۵۰۰۰ فرانک حقوق اسقفی می گرفت. ولی روزی که این حقوق به دستش رسید، چهارده هزار فرانک آن را طبق برنامه و جدول خاصی بین مدارس روحانی، مراکز خیریه و مستمندان تقسیم کرد و فقط هزار فرانک آن را برای خرج خانه ی خودش نگه داشت و عجیب این که تا آخر عمر هم تغییری در این برنامه نداد. خانم باپتیستین که آقای میری یل برایش هم اسقف بود و هم برادر، از همان اول بی چون و چرا این برنامه را پذیرفت. اما خدمتکارشان ماگلوار اول کمی غرغر کرد و بعد با صرفه جویی شدید به این نوع زندگی عادت کرد.
اسقف کم می خوابید و بسیار کم غذا می خورد. صبحانه اش نان چاودار و شیر بود و ناهارش هم شبیه صبحانه و شامش هم گیاه و سبزی های آب پز و نان روغنی. روزهایش را هم با کارهای اداری اسقفی، باغبانی، عبادت، سر زدن به مراکز خیریه، مطالعه، دیدار با بیماران و نیازمندان و نوشتن کتاب می گذراند.
اما از همه عجیب تر این بود که در خانه ی اسقف قفل نداشت. این در به اتاق غذاخوری باز می شد و بعد از آن اتاق خواب بود و بعد نمازخانه. در انتهای نمازخانه هم فرو رفتگی بسته ای بود با تختی برای مهمان ها. با این که قبلا در خانه ی اسقف مثل درهای زندان قفل و نرده داشت، اما اسقف دستور داد قفل و نرده ها را بردارند و از آن پس در خانه شب و روز، فقط چفت بود. از این رو عابران همیشه می توانستند با مختصر فشاری آن را باز کنند.
اوایل خواهر و خدمتکار اسقف از این که در همیشه باز بود خیلی نگران بودند اما روزی اسقف به آن ها که در اتاق های طبقه ی بالا می خوابیدند، گفت: «اگر دوست دارید می توانید به در اتاق های خودتان قفل بزنید.» چون معتقد بود: «در خانه ی کشیش هم مثل خانه ی پزشک باید همیشه باز باشد.»
حتی یک بار در جواب کشیش برجسته ای که می پرسید: «عالیجناب نمی ترسند که با باز بودن در اتفاق ناجوری رخ دهد؟» گفت: «اگر خدا نخواهد خانه ای را حفظ کند، مراقبت بندگان بی فایده است.»
خرید اینترنتی کتاب بینوایان نوشته ویکتور هوگو
فروشگاه اینترنتی کتاب شلفی تلاش می کند بهترین و کتاب های موجود در بازار را در دسترس علاقه مندان کتاب قرار دهد. بر این اساس کتاب بینوایان در این فروشگاه ارائه شده است.
همچنین دوستداران کتاب می توانند کتابهای دیگر را نیز از طریق سایت این فروشگاه مشاهده کرده و به بررسى کتاب هاى ارائه شده بپردازند. برای پیدا کردن کتاب مورد نظر می توان از دسته بندی محصولات یا بخش جستجو که در بالای همین صفحه (و تمام صفحات سایت) قرار دارند استفاده نمود. پیشنهاد می شود برای یافتن کتاب مورد نظر ابتدا نام کامل کتاب را وارد نموده (برای مثال عبارت بینوایان را وارد نمایید) و پس از آن بر روی گزینه سرچ کلیک کنید. در صورت موجود بودن کتاب در سایت با این روش به احتمال زیاد می توان کتاب مربوطه را در نتایج جستجو مشاهده نمود. با این وجود در صورتی که با نام کتاب موفق به یافتن کتاب نشدید این بار بخشی از نام کتاب یا نویسنده را وارد نموده (برای مثال عبارت ویکتور هوگو را وارد نمایید) و مجددا اقدام به سرچ کنید.
در پایان از عزیزانی که کتاب بینوایان را مطالعه نموده اند تقاضا می شود در صورت تمایل در بخش دیدگاه ها اقدام به نگارش نظرات و ثبت امتیاز نمایند. این کار می تواند به تسهیل تصمیم گیری سایر بازدیدکنندگان و علاقمندان به تهیه رمان بینوایان کمک شایانی نماید.
با تشکر
فروشگاه اینترنتی کتاب شلفی
ناشناس – :
کتاب عالی است.